حاکمان جمهوری اسلامی با سلطه طلبی و نقض حاکميت ملی ديگر کشورها
مخالف نيستند بلکه می گويند «چرا آمريکا و نه ما
حاکمان جمهوری اسلامی به دنبال شکل دادن به امپرياليسم جمهوری اسلامی هستند.
هزاران دليل و شاهد برای اين مدعا وجود دارد که میتوان به مواردی از ان اشاره کرد .
ايدئولوژی شيطانی
اعلام آمريکا به عنوان شيطان بزرگ با اين دلالت ضمنی که جمهوری اسلامی
در طرف خير مطلق ايستاده تقليل تضادهای بين المللی به دو جبههی خير و شر است.
اقای خمينی حتی می خواست پرچم اسلام را بر فراز کاخ سفيد به اهتزاز در
آورد. نامههای احمدی نژاد به سران کشورهای قدرتمند دقيقا در بافت و سياق نهضت
جهانی اسلام نوشته شدند. او پا در جای پای پيامبر اسلام می گذارد که با نوشتن نامه
به سران دنيا آغاز می کند تا امپراطوری اسلامی را بر پا دارد.
مديريت جهانی
مقامات جمهوری اسلامی رسما جمهوری اسلامی را کشور مادر (ام القری) و
رهبر کشور را رهبر جهان اسلام می نامند.
رئيس جمهور کشور نيز مدعای مديريت جهان را دارد. حتی جمهوريخواهان
سلطه طلب امريکايی به وضوح چنين ادبياتی را در سخنان و بيانيههای خود عرضه نمی
کنند. اتکای سلطه طلبان غربی بر قدرت نظامی و اقتصادی خود بوده است اما سلطه طلبان
حاکم بر ايران سلطه بر جهان را حق ازلی و ابدی و ارث و ميراث خود از ائمهی شيعه
می دانند .
حمايت از اپوزيسيون ديگر کشورها
اين حمايت از بوميان کانادا تا سياهپوستان امريکا، از شيعيان يمن و
بحرين و عربستان تا مسلمانان سنی در اروپای غربی، از مسلمانان فيليپين تا حتی
طالبان افغانستان پس از حملهی نظامی ايالات متحده را در بر می گيرد. تنها پیروان
مذهبی و مسلمانان چين و روسيه از اين امر مستثنی شدهاند چون جمهوری اسلامی به اين
دو کشور در معادلات جهانی نياز دارد و حتی رفتارهای نادرست آنها و عدم انجام
تعهداتشان توسط مقامات توجيه می شود .
تبليغ ايدئولوژيک
ساخت مسجد و مدرسهی علميه و مدارس مذهبی در سراسر جهان با صدها
ميليون دلار هزينه در جهت نهادينه ساختن تبليغات ايدئولوژيک و شکل دادن به جوامع
تحت نفوذ در سراسر نقاط عالم انجام می گيرد .
کاری که بنياد علوی در امريکا در سه دههی اخير انجام داده صرفا در
جهت ايجاد امپراطوری دينی روحانيت بوده است و نه خدمت به مردم ايران. بنياد پهلوی
در کنار خدمت به مقاصد رژيم استبدادی پهلوی چند صد دلاری نيز به دانشجويان ايرانی
در امريکا در صورت شرايط اضطراری کمک می کرد اما سرمايهی ايرانی در دوران جمهوری
اسلامی يک سره در اختيار تبليغات ايدئولوژيک است .
حاکمان ايرانی ترجيح می دهند اين سرمايه ها را برای تربيت مقلد در
ميان شيعيان افغانی و پاکستانی و عراقی مقيم امريکا صرف کنند تا برای کمک به
دانشجويان ايرانی و کرسی های ايران شناسی. موارد معدودی از کمکهای چند هزار دلاری
به تدريس زبان فارسی در کارنامه ی بنياد علوی وجود دارد که يا بايد آن را به حساب
درست کردن صورت ظاهر فعاليت های ايدئولوزيک آن در برابر دادستانی های ايالات يا به
حساب برخی کارکنان فرهنگ دوست آن نوشت .
دلسوزی حاکمان جمهوری اسلامی برای يک زن مصری و دلسوزی اقتدارگرايان
برای زنان فلسطينی و يمنی در حالی که زنان ايرانی در خيابان هدف گلوله و باتون
قرار می گيرند و در زندانهای مخفی و غير رسمی مورد تجاوز واقع می شوند حکايت از آن
دارد که آن دلسوزیها انسان دوستانه نيست و اهداف ديگری در پس آنها دنبال می شود .
کمکهای فرهنگی برای بسط حيطهی نفوذ
کمکهای بنياد علوی به برخی دانشگاههای امريکايی (مثل کلمبيا و
راتگرز) نه به دليل بسط و توسعهی فرهنگ ايرانی بلکه به منظور بسط حيطهی نفوذ
جمهوری اسلامی در اين مراکز انجام گرفته است .
کمکهای چند صد هزار دلاری به دانشگاه کلمبيا زمينه سازی برای حضور
احمدی نژاد در اين دانشگاه بود. دانشگاههای امريکايی برای دعوت ديکتاتورها هزينهی
زيادی در حوزه ی افکار عمومی می پردازند و اگر منفعتی در کار نباشد حاضر نيستند
اين هزينهها را تحمل کنند .
نمونهی ديگر اين کمکها، پرداختی مستقيم احمدی نژاد به يک فرانسوی ضد
اسرائيلی برای فيلمسازی است. اين کمکها اگر از سوی غربيان به ايرانيان انجام شود
به زعم مسئولان جمهوری اسلامی نمايانگر جاسوسی آنها برای دول استکباری است.
کمکهای بشر دوستانه
ساخت و ادارهی بيمارستان و مدرسه و ارائهی ديگر خدمات عمومی در
آسيا، آفريقا و کشورهای آمريکای لاتين در حالی که مردم مناطق محروم کشور در راه
رساندن زنان در حال فارغ شدن به بيمارستان های دور آنها را از دست می دهند و
کودکان ايرانی در کپر درس می خوانند تنها بر اساس تمايلات گسترش طلبانه و استکباری
قابل توجيه است .
کسانی که شعار "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ايران" مردم را
نادرست و غير بشر دوستانه معرفی می کنند نه تنها اهداف امپرياليستی نظام را ناديده
می گيرند بلکه مردم ايران را صاحب و مستحق منابع خويش نمی شناسند. وقتی خرمشهر و
آبادان پس از بيست سال از اتمام جنگ هنوز ساخته نشده اند و مناطق شيعه نشين لبنان
دو سال پس از جنگ سی و شش روزه به سرعت با پول ايرانی ساخته می شوند مشکلی در
سياست خارجی و داخلی ايران وجود دارد .
دخالت نظامی غير مستقيم
عراق، افغانستان، لبنان، غزه، و يمن آوردگاه جمهوری اسلامی با نيروهای
مخالف خود در منطقه هستند. سالانه صدها ميليون دلار اسلحه و ديگر خدمات نظامی (مثل
جنگ الکترونيک در لبنان) از سوی ايران به اين مناطق ارسال می شود تا ثبات اين
مناطق به هم خورده و مخالفان يا رقيبان جمهوری اسلامی نتوانند روزگار را به خوشی و
آرامی بگذرانند و نيروهای نزديک به حاکمان ايران قدرت را دست بگيرند .
بسط حيطهی نفوذ
ارتباط نزديک ايران با ونزوئلا و تلاش برای برای
بسط ارتباط با برزيل، کوبا، بوليوی و نيکاراگوئه همه حکايت از تلاش حاکميت برای
بسط حيطهی نفوذ در امريکای لاتين است. جمهوری اسلامی همين برنامه را در آفريقا
نيز دنبال کرده البته گرفتن کمک از سوی دانشگاهها کاری است که به طور روزمره انجام
می شود و بر آن نمی توان خرده گرفت. اما حکومتی که هر روز اساتيد دانشگاه را اخراج
و تصفيه می کند و دانشجويان منتقد آن در زندان و شرايط تعليق از تحصيل و اخراج به
سر می برند با اهداف فرهنگی به يک دانشگاه کمک نمی کند و صرفا به دنبال اهداف
سياسی و گسترش نفوذ سياسی است.
نمونهی ديگر اين کمکها، پرداختی مستقيم احمدی نژاد به يک فرانسوی ضد
اسرائيلی برای فيلمسازی است. اين کمکها اگر از سوی غربيان به ايرانيان انجام شود
به زعم مسئولان جمهوری اسلامی نمايانگر جاسوسی آنها برای دول استکباری است.
کمکهای بشر دوستانه
ساخت و ادارهی بيمارستان و مدرسه و ارائهی ديگر خدمات عمومی در
آسيا، آفريقا و کشورهای آمريکای لاتين در حالی که مردم مناطق محروم کشور در راه
رساندن زنان در حال فارغ شدن به بيمارستان های دور آنها را از دست می دهند و
کودکان ايرانی در کپر درس می خوانند تنها بر اساس تمايلات گسترش طلبانه و استکباری
قابل توجيه است .
کسانی که شعار "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ايران" مردم را
نادرست و غير بشر دوستانه معرفی می کنند نه تنها اهداف امپرياليستی نظام را ناديده
می گيرند بلکه مردم ايران را صاحب و مستحق منابع خويش نمی شناسند. وقتی خرمشهر و
آبادان پس از بيست سال از اتمام جنگ هنوز ساخته نشده اند و مناطق شيعه نشين لبنان
دو سال پس از جنگ سی و شش روزه به سرعت با پول ايرانی ساخته می شوند مشکلی در
سياست خارجی و داخلی ايران وجود دارد .
دخالت نظامی غير مستقيم
عراق، افغانستان، لبنان، غزه، و يمن آوردگاه جمهوری اسلامی با نيروهای
مخالف خود در منطقه هستند. سالانه صدها ميليون دلار اسلحه و ديگر خدمات نظامی (مثل
جنگ الکترونيک در لبنان) از سوی ايران به اين مناطق ارسال می شود تا ثبات اين
مناطق به هم خورده و مخالفان يا رقيبان جمهوری اسلامی نتوانند روزگار را به خوشی و
آرامی بگذرانند و نيروهای نزديک به حاکمان ايران قدرت را دست بگيرند .
بسط حيطهی نفوذ
ارتباط نزديک ايران با ونزوئلا و تلاش برای برای بسط ارتباط با برزيل،
کوبا، بوليوی و نيکاراگوئه همه حکايت از تلاش حاکميت برای بسط حيطهی نفوذ در
امريکای لاتين است. جمهوری اسلامی همين برنامه را در آفريقا نيز دنبال کرده است که
موفقيتی کمتر از مورد آمريکای لاتين در بر داشته است. ميل شديدی برای بسط حطيهی
نفوذ در آسيای ميانه پس از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی وجود داشت اما برای ايران
که به روسيه نياز جدی دارد اين حيطه از حيث اولويت به کناری گذاشته شد .
دخالت نظامی مستقيم
سپاه قدس اصولا برای دخالت نظامی در ديگر کشورها تشکيل شده است. سپاه
قدس يکی از پنج نيروی عمدهی سپاه پاسداران است. غير از ابر قدرتها کدام کشور در
دنيای امروز نيروی مستقل نظامی برای دخالت در ديگر کشورها دارد و وجود چنين نيرويی
از کدام اهداف حکايت می کند؟ تنها فرانسه و بريتانيا و هلند و امريکا و شوروی در
دوران استعماری خود چنين نيروهايی را رسما در اختيار داشتهاند .
شواهد فوق نشان می دهند که جمهوری اسلامی هيچ چيزی از قدرتهای
امپرياليستی در اقدامات مربوطه ندارد و اگر "استکبار جهانی جمهوری
اسلامی" در کنار استبداد داخلی هنوز شکل نگرفته به دليل موانع جدی بر سر راه
اين آرزو بوده است. اين سياست ها در کوتاه مدت ممکن است موجب تداوم رژيم و حاکميت
موجود شوند اما نتيجهی اين سياستها و عملکردها در ميان مدت و دراز مدت عليه
منافع و امنيت ملی کشور و در خدمت انزوای بين المللی ايران بوده است و نه تبديل
شدن اين کشور به يک قدرت بانفوذ منطقهای. رژيم جمهوری اسلامی با عمليات ايذايی
است که حضور خود را به رخ همسايگان و ديگر کشورها می کشد و نه ديپلماسی و همکاری.
چنان که به نظر می آيد کشوری با در آمد سرانهی زير ۴۰۰۰
دلار در سال، اقتصادی ۲۷۰ ميليارد دلاری
و در حد و اندازهی چند شرکت امريکايی، ۷۰
درصد جمعيت زير خط فقر، واردات نظامی چند ميليارد دلاری، ناتوان از تامين نيازهای
ابتدايی شهروندان خود و مشکلات عميقی مثل تورم و بيکاری دو رقمی، بلند پروازیهايی
در حد قدرتهای جهانی دارد. کشوری که در سياست خارجی خود به چين و روسيه باج می
دهد تا در برابر قطعنامه های دول غربی در شورای امنيت بايستند چگونه می تواند ابر
قدرت يا حتی بازيگری مستقل در عرصهی بينالملل باشد؟
در عين حال کشوری که برخی سياستهايش حکايت از خوی سلطه جويی در سطح
بين الملل دارد همانند دزدان دريايی و سارقان سر گردنه شهروندان ديگر کشورها را به
گروگان می گيرد تا در معاملات سياسی از آنها استفاده کند يا محکومان زندانی خود در
ديگر کشورها (به جرم آدم کشی) را با آنها مبادله کند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر